Search This Blog

Tuesday, February 05, 2013

مــن، تــو، او . . . مـا


آذرکده دلم را ـــ که مشتاق عاشقانه سوختن است ـــ با سوختــبارِ عشق می‌افروزم وعشقِ ســرريـز شده از روزنِ چشم‌هايم را نثار تو می‌کنم . . . که دوستت دارم . . .

. . .  و تو، آن شعله رادر جانت می‌ريزی ـــ که مشتاقِ عاشقانه سوختن است ـــ و عشقِ ســرريز شده از روزن چشم‌هايت را نثارِ او می‌کنی که دوستش داری!

آنــگاه، «ما» عشق را از روزن چشمهامان و زمزمــه‌ی لبهامان و مهربانی دست‌هامان نثــــارِ هــمــه می‌کنيم که دوستشان داريم!
از آن پس، ديگـــر، «من» نيست، «تــو» نيست، «او» نيست؛ «ما» هستيم و . . . پيــوندِ عشق!

No comments:

Post a Comment